جدول جو
جدول جو

معنی باب ولی - جستجوی لغت در جدول جو

باب ولی(بِ وَ)
ده کوچکی است از دهستان سرمشک بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 38هزارگزی شمال باختری ساردوئیه و 12هزارگزی شمال راه مالرو بافت به ساردوئیه. سکنۀ آن 7 تن است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بابوی
تصویر بابوی
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی سپاه بهرام چوبین سردار ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
(بِ خَ لَ)
یکی از چهار دروازۀباروی شرقی بغداد:... تا المعتضدبالله احمد بن الامیر الموفق طلحه بن المتوکل علی الله که شانزدهم خلیفه بود، دارالخلافه به بغداد آورد و بعد از او تمامت خلفا متابعت او کردند و دارالخلافه آنجا داشتند و پسرش المکتفی بالله علی بن المعتضد، دارالشاطئیه و جامع طرف شرقی ساخت و چون خلافت بمستظهر بالله احمد بن المقتدی رسید، آنرا بارو و خندق بآجر ساخت دور بارو بطرف شرقیش که آنرا حرمین خوانند هجده هزار گام است و چهاردروازه دارد: باب خراسان و باب خلج و باب الحلبه و باب السوق السلطان... (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 34)
لغت نامه دهخدا
منسوب به کابول، کابلی، کابلی، کاولی، کولی، لولی، رجوع به لغت لولی شود:
یک سیه رو دیو کابولی زنی
گشت بر شهزاده ناگه رهزنی،
مثنوی
لغت نامه دهخدا
پارچۀ ظریف از ابریشم و پنبۀ بافته که بچند رنگ نماید و در شام بافته شود، (از دزی ج 1 ص 419)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دو)
موضعی است در سواد بغداد که اعشی نام آنرا بدینسان آورده است:
حل ّ اهلی مابین درتا فبادو -
لی و حلّت علویه بالسخال.
لغت نامه دهخدا
منسوب به بابو، و جمع آن را بابوئیان میگویند: ... و این معنی مقالت بوجعفر بابویه قمی و همه بابوئیان است، (کتاب النقض ص 574)
لغت نامه دهخدا
(بُ لُ)
قریه ایست در جزیره بین حران و رقه. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
یکی از دهستانهای بخش چغلوندی شهرستان خرم آباد، این دهستان در شمال بخش واقع و از خاوربه دهستان ورکو، از جنوب به دهستان مال اسد، از باختر به رود خانه هرو و دهستان ده پیر، از شمال بکوه پونه و بخش سلسله محدود است، موقع طبیعی: کوهستانی و جلگه، سردسیر مالاریائی و قسمتی از دهستان در دامنۀ کوه واقع است، آب آن از رود خانه هرو و نهر و چشمه سارهای مختلف دیگر، مرتفعترین جبال در این دهستان کوههای ریمله، شیشه، سرنجه، قلعه لان و سیرماهی است، مراتع مرغوبی در این دهستان وجود دارد، این دهستان از 29 آبادی تشکیل گردیده، جمعیت آن در حدود 4926 تن است، وقرای مهم آن عبارتند: از تپه گچی، قله قربانی، چهاربرجی، مله قربانی و مختوای، ساکنین این دهستان از تیره های مختلفی می باشند که ریشه اصلی آنها طایفۀ مهم بیرانوند است، عده کثیری از اهالی در سیاه چادر سکونت دارند که برای تعلیف اغنام و احشام خود در حوالی ییلاق و قشلاق میروند، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
ابوالحسن علی بن حسین بن علی نحوی اصفهانی. موصوف به جامعالعلوم و معروف به جامع باقولی. وی در علم نحو و فنون اعراب قدوۀ افاضل عصر خود بود، او راست: البیان فی شواهدالقرآن، تفسیرالقرآن، الجواهر، شرح اللمع، علل القرائه، کشف المشکلات و ایضاح المعضلات فی علل القرآن، المجمل، او در سال 535 هجری قمری در قید حیات بوده و سال وفاتش مضبوط نیست. (از ریحانه الادب ج 1 ص 245)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان آسیاب بخش هندیجان شهرستان خرمشهر که در 57 هزارگزی شمال باختری هندیجان و در کنار راه اتومبیل رو بهبهان بخلف آباد در دشت واقع است، ناحیه ای است گرمسیر دارای 100 تن سکنه و آب آن از چاه تأمین میشود، محصول عمده آن غلات و شغل مردمش زراعت و حشم داری و راه آنجا در تابستان اتومبیل رو است، ساکنین آن بیشتر از طایفۀ کعبی هستند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شوشتر. از 14 قریۀ بزرگ و کوچک تشکیل شده و سکنۀ آن در حدود 2000 تن است و مرکز دهستان قریۀ شاهی ولی است. قراء مهم آن: قریۀ نگاری و ضحاک که هر یک 300 تن سکنه دارد. آب آن از شعبه رود خانه کارون و چاه. محصول آن غلات دیمی و کنجد است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان اهر. واقع در 22 هزارگزی شمال خاوری اهر و 11 هزارگزی شوسۀ اهر کلیبر، ناحیه ای است کوهستانی و معتدل دارای 6 تن سکنه که شیعی مذهب و ترک زبانند. این دهکده از چشمه سار مشروب میشود، محصولاتش غلات و راهش مالرو است. و قشلاق ایل چلیپانلو بدانجا میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
: بورسیپا شهری بود که رب النوع نبو در آن دارای پرستشگاه بود، بعدها در نزدیکی همین شهر، مردوک خداوند بزرگ بابلیها پرستیده شدو بعد در همانجا شهر نامور باب ایل، بابل (در خدا) بوجود آمد. (فرهنگ ایران باستان چ اول ج 1 ص 119)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش سیاهکل شهرستان لاهیجان. دو هزارگزی باختری سیاهکل. سکنۀ آن 36تن. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2) ، بقولی قریه ای است از قرای واسط. (معجم البلدان) (مراصدالاطلاع). بلده ایست در نواحی اهواز. بعضی ازاهل علم بدان منسوب اند. (مرآت البلدان ج 1 ص 125)
لغت نامه دهخدا
(جَ)
ده کوچکیست از دهستان کوهبنان بخش راور شهرستان کرمان در 56 هزارگزی شمال باختری راور و 5 هزارگزی شمال راه فرعی کوهبنان به راور سکنۀ آن 15 تن. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8) ، محله ای به شیراز
لغت نامه دهخدا
(بِ دَ لَ)
یکی از نه دروازۀ شهر شیراز: ملک شرف الدین محمودشاه اینجو تجدید عمارت بارو (شیراز) کرد و بر بالای آن بروج جهت محافظان از آجر خانه ها ساخت. شهر شیراز هفده محله است و نه دروازه دارد...باب دولت... (نزهه القلوب چ لیدن ج 3 ص 114)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
امیر باباعلی، نوکر امیر علیشیر: مقرب حضرت سلطانی امیر علیشیر قدم جلادت پیش نهاد و امیر باباعلی را که در آن زمان نوکرش بود بدرون خرگاه فرستاد... (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 150) ... در آن اثنا بعضی از منهیان به پایۀ سریر اعلی رسیده بعرض رسانیدند که آمدن محمدحسین میرزا از روی اخلاص و عبودیت نیست بلکه به خیال غدر و بداندیشی بدین جانب توجه می نماید. بنا بر آن خاقان منصور امیرمبارزالدین محمدولی بیک و امیرعمربیک و امیر باباعلی را با ده هزار سوار باستقبال شاهزاده روانه گردانید... (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 217) ...بعد از اداء نماز جمعه بموجب فرموده عمل نموده در آخر همان روز بحسب اتفاق امیر مبارزالدین محمد ولی بیک و امیر عمربیک و امیر باباعلی از جانب استراباد رسیدند... (حبیب السیر چ خیام ج 4 صص 221- 222) ... و ضبط میسره را بعهدۀ سید عبداﷲ میرزا و امیر باباعلی گذاشت (بدیعالزمان میرزا) . (ایضاً ص 248)
لغت نامه دهخدا
(بِ عَ)
یکی از چهار در مسجد حرام بر جانب مشرق:... و چون ازین دو (باب النبی) بگذری هم بر این دیوار مشرقی باب علی علیه السلام است و این آن در است که امیرالمؤمنین علی علیه السلام در مسجد رفتی به نماز و این در به سه طاقست. (سفرنامۀ ناصرخسرو چ برلین صص 104- 105)
لغت نامه دهخدا
تئودور، شاعر فرانسوی است متولد سال 1823 و درگذشته به سال 1891 میلادی او پیروی از مکتب ویکتور هوگو و آلفرد دوموسه و تئوفیل گوتیه میکرده است، پارچه و یا نخی که بدان هر چیزی را بندند، بسته و توده از هرچیز، چون بسته و تودۀ کاغذ و امثال آن، مأخوذ از فرانسوی، گروه و دسته ای که هدف و مقصود خاص دارند، جمعی که گرد هم آیند و برای انجام دادن کاری هریک وظیفه ای بعهده گیرند، مثل، باند قاچاقچی، باند هروئین ساز و هروئین فروش، باند بچه دزدها و ... باندبازی، دسته بندی، باریکه ای آسفالت شده از زمین فرودگاه که هواپیما بر آن فرود آید
لغت نامه دهخدا
بامبولباز، (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)، رجوع به بامبول و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بالداری. صاحب بال بودن
لغت نامه دهخدا
(غِ مِلْ لی)
نامی که به گردشگاههای عمومی مراکز شهرها که معمولاً توسط شهرداری ها تأسیس و اداره میشود دهند. پارک شهر. تفرجگاههای عامه در شهر
لغت نامه دهخدا
(غِ مِلْ لی)
نام باغی که در محل قدیم میدان مشق در مرکز تهران تأسیس یافت و گردش گاه عمومی بود. اما در سالهای اخیر آنرا برای ایجاد ساختمانهای شهربانی کل کشور و وزارت امورخارجه و موزۀ ایران باستان و چند ساختمان دیگر تقسیم کردند و از صورت باغ خارج ساختند. هنوز سر در باغ مذکور که شبانگاهان در آنجا نقاره کوفته میشد باقی مانده است
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی از دهستان کوهدشت بخش طرهان شهرستان خرم آباد، یکهزارگزی شمال خاوری کوهدشت 3 هزارگزی شمال راه شوسۀ فرعی خرم آباد بکوهدشت. جلگه، معتدل مالاریائی سکنۀ آن 120 تن، شیعه لکی. آب آن از رود خانه گردار پهن و محصول آن غلات و تریاک و شغل اهالی زراعت وگله داری و صنایع دستی زنان سیاه چادربافی است. راه مالرو دارد. در مواقع خشکی اتومبیل رو است. اهالی در سیاه چادر سکونت دارند. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دروازه ای ببغداد:... امیر قتلغشاه فرمود تا او را (نوروز را) فروکشیدند و میان او بدونیم زدند و سر او رابر دست پولادقیا ببندگی حضرت فرستاد و از آنجا ببغداد فرستادند و چند سال بر در باب نوبی بر سر چوب بود... (تاریخ غازانی چ انگلستان 1358 هجری قمری ص 116)
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ)
محله ای به اصفهان
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از دهستان بهرآسمان بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت در 36هزارگزی جنوب ساردوئیه، 13هزارگزی خاور راه مالرو بافت - ساردوئیه، دارای 5 تن سکنه، (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بِ کِسْ سی)
منسوب به ’باب کس’ که محلۀ زیبایی است بسمرقند و بفارسی آنرا دروازۀ کس خوانند. (الانساب سمعانی). از آنجاست ابوابراهیم اسحاق بن اسماعیل بن جعفر بن داود بن یوسف و یا سیف بن جبله بن حسین بن معد زاهد بابکسی سمرقندی، از زهاد و دانشمندان بنام. (از احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 453)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دربار سلاطین عثمانی، ترجمه عالی قاپو (درب عالی). یا آلا قاپو (در سرخ). دربار سلطان عثمانی.
لغت نامه دهخدا
منسوب به کابول ب کابلی} یک سیه رو دیو کابولی زنی گشت بر شهزاده ناگه رهزنی) (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به بابل از مردم بابل. منسوب به بابل (مازندران) از مردم بابل
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه قطعه، تکه تکه شده
فرهنگ گویش مازندرانی
بواسیر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام مرتعی در لفور سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی